روز جوجه شماری!
امروز آخرین روز از پاییز سال 1392 است. روزی که دیگر در زندگیم تکرار نخواهد شد. یلدا همیشه برایم عزیز بوده و قشنگ. به همان نمیدانم چراهایی که عید نوروز عزیز است و تحویل سال و ماه رمضان و روزهای تولد و سالگردهای ازدواجی که من زودتر از خود زوجهای جوان دور و برم خبر رسیدنش را می دهم و ذوق رسیدنش را می کنم. امروز را ، روز آخر پاییز را در حالی می گذرانم که داریم آماده می شویم می شویم برای رفتن به خانه مامان ، برای مهمانی شب یلدای خانوادگی امشب. در حالی که دخترک دستی به استکان چای صبحانه دارد و دستی به "عزیز" ! و مدام در گوش عزیز می گوید:"تو بدی ، بدی ، بدی!.....نههههههههههههه!......